لوون هفتـوان درگذشت/ خواب ابـدیِ پـرویز

علی رستگار: مانایی در هنر لزوما نسبتی با کمیت و طول فعالیت در آن ندارد و می‌توان به شرط استعداد، نبوغ، خلاقیت، اراده و تلاش حتی با یک کار بار اعتباری خود را در این عرصه بست و به‌غایت قدر دید و بر صدر نشست. اگر مرگ هم یاری کند و زودتر از موعد از راه برسد که دیگر پازل ماندگاری تکمیل می‌شود.

لوون هفتوان که دیروز خبر مرگش اهل‌سینما را در بهت فرو برد، در همین حضور اندک شش ساله‌اش در سینمای ایران ـ اگر البته نقش کوتاه او را در فیلم «در کوچه‌های عشق» خسرو سینایی در سال 69 به حساب نیاوریم ـ بی‌تردید در این فهرست قرار می‌گیرد، هرچند اگر جوانی و ظرافت جیمز دین، شیطنت و جذابیت جین هارلو و برق نگاه مونتگومری کلیفت را نداشته باشد.

در عوض لوون، هویت منحصربه‌فرد فیزیکی و شخصیتی داشت که در سینمای ایران همانندی برای آن یافت نمی‌شد و یگانه بود. چاقی مفرط و آن کوه چربی، شباهتی به هیچ‌کدام از بازیگران چاق پیش از او نداشت و اساسا راهش از سینمای کمدی و هیکل‌های مشابهش جدا بود. به‌خاطر همین هم بود که انتخاب و بازی‌اش در کمدی‌هایی حتی متفاوت چون «دراکولا» و «یک دزدی عاشقانه» هم نتیجه خوبی در برنداشت.

لوون انگار آفریده شده بود برای بازی در نقش‌ها و فیلم‌های خاص و گل سرسبد او در این زمینه حضور در آثاری چون «پرویز» (مجید برزگر) بود. لوون حتی اگر همین دو فیلم را هم در کارنامه اش داشت، برای ارج و قرب و اعتبار هنری عمرش کفایت می‌کرد که همین هم شد. کارگردان‌های این دو فیلم، بخوبی متوجه ظرفیت بالای فیزیکی و شخصیتی لوون برای جان بخشی به شخصیت‌هایی یگانه و منحصربه‌فرد شدند؛ آدم‌هایی که سینمای متعارف ایران بسادگی از کنار آنها گذشته بود، افرادی که کسی فکر نمی‌کرد ممکن است قصه و ماجرایی برای روایت داشته باشند.

لوون در این دو فیلم و در داستان‌هایی مجزا و کاراکترهایی که بستر و موقعیت‌های متفاوتی دارند، بهترین بهره را از هیکل عظیم‌الجثه‌اش می‌برد و هیولاهایی فراموش نشدنی از انسان معاصر را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد و با آن خس خس سینه و نوع تنفس منقطع و نحوه بیان دیالوگ‌های اندک، پدر قسی القلب فیلم «لرزاننده چربی» و پیرپسر تنبل و تن پرور در «پرویز» را برای همیشه در ذهن ما حک می‌کند؛ کاری که بازیگران بسیاری در طول بیش از نیم قرن بازیگری در سینمای ایران نتوانستند با ما انجام دهند و برای یک پلان بازی خوب و به یادماندنی و تاثیرگذار از آنها باید حافظه ذهنی دوستان و همکاران اهل سینما را هم به یاری بی‌حاصلی طلبید.

دوست‌تر می‌داشتیم لوون را در ادامه باز هم در فیلم‌ها و نقش‌های خاص ـ مثل آن تک‌گویی تکراری نفسگیرش در «مردی که اسب شد» ـ می‌دیدیم، دوست داشتیم که تنفس هیولا و این غول بزرگ مهربان را باز هم در فیلم‌ها بشنویم، یعنی چشم‌هایمان را در تاریکی سالن سینما ببندیم و به‌عنوان یک عنصر صوتی خوشایند یا بهتر بگوییم ناخوشایندِ تبدیل به صوت گوشنواز سینمایی شده به آن گوش دهیم، اما چه کنیم که در این سال‌ها اسفند، راهزن سر گردنه بهار سینمای ما شده و بدجور به رفتنِ خوبان عادتمان داده است. ببخشید، دارم بلند بلند می‌نویسم، شما هم آهسته‌تر بخوانید، خواب پرویز، هیولای دوست داشتنی ما را به هم نزنیم.

تاریخ نشر مطلب:
یکشنبه، ۲۰ اسفند ۱۳۹۶






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده