نگاهی به نمایش «اوور دوز»/ در یک شب اتفاق افتاد

محمدرضا نعمتی

شهاب امرایی اور دوز را با نمایشنانه ای از سعید کاظمی در حالی روی صحنه برد که تقارن روزهای پایانی با ایام سوگواری وفات امام جعفر صادق(ع) باعث محدودیت هایی برای اجرا شد. همچنین، محل برگزاری نمایش که در یکی از شلوغ ترین و بد مسیرترین نقاط تهران قرار دارد نیز مزید بر علت شد تا این تلاش آن طور که باید، اقبال و قدر نبیند از این رو لازم بود در این یادداشت گوشه از آنچه در سالن محراب و بر صحنه گذشت منعکس شود.

درام اور دوز روایتگر اتفاقاتی است که شب کریسمس در خانه آرمن، اتفاق می افتد. فارغ از نقش های عموماً تیپیکی که از حسن اسدی در صفحه تلویزیون یا پرده سینما دیده ایم، نفش آفرینی این بازیگر به عنوان یک کهنه سرباز جنگ و پناهنده ارمنی مقیم آمریکا اگر نگوییم ما را غافلگیر کرد اما این انتخاب صحیح بر توانایی های بازیگرانی صحه می گذارد که کارگردانان – چه تصویر و چه صحنه –  شهامت ریسک استفاده از آنها را در نقش هایی متفاوت تر نداشته اند.

به دلیل تعدد پرسوناژها که همه آنها از همان پرده آغازین روی سن هستند، در دقایق ابتدایی و چیزی حدود پانزده دقیقه، تماشاچی مجبور است تک تک شخصیت­ های نمایش را بشناسد و متوجه خلق و خو و مساله هر کدام شود. لذا به دلیل روشن نبودن گره اصلی، ممکن است برای او همراه با ملال و گیجی باشد که البته طبیعی است.

به غیر از مهمانی شب کریسمس، محرک دیگر ورود غریبه ای به نام لئونارد است که به دعوت آنوش، دختر آرمن به خانه آنها آمده است. لئو اکنون صاحب مجموعه­ای از نقاشی های مادر متوفای خود است که آنوش به عنوان بازاریاب آثار هنری قصد فروش آنها را دارد. از این رو سایر مهمانان این شب نیز وقتی پی به سرمایه این پسر منزوی و به ظاهر ساده می برند، قصد دارند موقعیت را از چنگ انوش بیرون بکشند. ایده ناظر و به موازات این خط روایی، درگیری هاملت، پسر عاصی و عصبی آرمن است که به خاطر از دست دادن اجناس یک ساقی خطرناک کوکائین، تا ساعتی دیگر باید مبلغ هنگفتی را به او باز پس دهد وگرنه بدون تردید زنده نخواهد ماند. گفتنی است داوود سلیمانی در نقش هاملت که علاوه بر چهره و استایل بدنی مناسب، طراحی لباس هوشمندانه ای که برای او شده بود را به یکی دیگر از انتخاب های درست برای این پرسوناژ بدل کرد.

به غیر از متن منسجم و در هم تنیده، نقطه قوت اور دوز استفاده از رنگ و نور و دکور است. حضور رنگ قرمز به عنوان موتیف را در جای جای نمایش می­توان مشاهده کرد. برای نمونه، تقابل هاملت و لئونارد بیرون محوطه داخلی خانه، که به دوئل این دو کاراکتر می­ماند از جایی به بعد با نور قرمز کد گذاری شده که علاوه بر کارکرد فضا سازانه، وقتی در انتها رمزگشایی می شود، متوجه می شویم این صحنه ها تماماً رویایی است که پس از خودکشی هاملت اتفاق افتاده است.

به همین ترتیب، ایده دیوار خانه که در هر صحنه با جابجا کردن آن کارکرد سن متحرک را می دهد و در مقطعی از نمایش که قرار است رقص و طرب مهمانان را از نظرها پنهان کند، استفاده ار رقص نور و سایه های افکنده بازی گران بر پرده تعبیه شده میان این دیوار، مانند یک جلوه ای سینمایی خلاقانه، محدودیت نمایش چنین لحظاتی را به یک فرصت سبکی تبدیل می کند. این جابجایی دیوار از ضلع جنوبی به ضلع غربی خانه با تغییر تمامی آکسسوار صحنه اتفاق می افتد به گونه ای که اگر قرار باشد با مثالی سینمایی این تمهید را بیان کنیم، به مانند عوض کردن جای دوربین، بیننده از زوایای متفاوت می تواند لوکیشن را رویت کند.

شخصیت دیگری که مانند کاتالیزور نقش مرتبط کردن شخصیت ها و موقعیت های جداگانه را بر عهده داشت، کوین بود. این سالوس سیاست باز با آن که همسری متمول دارد اما از دست و دلبازی وی مایوس شده و در تلاش برای رقابتی انتخاباتی به مانند سایر کاراکترها قصد دارد از نمد تابلوهای نقاشی مادر لئو کلاهی برای خود ببافد و هزینه های هنگفت رقابت انتخاباتی خود را از این طریق تهیه کند. وی یک جمهوری خواه دو آتشه است که ابایی ندارد حتی وقتی در خانه یک مهاجر مهمان است، افکار نژادپرستانه­اش را در باره انگل بودن مهاجران با صوتی جلی جار بزند. ترسیم فضای مهاجرت به عنوان پس زمینه ای برای نمایشنامه توانسته مانند کامپوزینتی که بر سطح بیرونی یک سازه کشیده می شود خلاءهای دراماتیک را بپوشاند و به محتوای متن جلا دهی کند.

در مجموع برای مخاطب پیگیر تئاتر، منهای ضعف هایی که می توان سخت گیرانه در بازی یکی دو تن از بازیگران بر شمرد،  اور دوز را نمایشی قابل قبول می دانم که دقایق و فرازهایی بر پیراهن مخاطب چنگ می انداخت.

تاریخ نشر مطلب:
شنبه، ۳۱ تیر ۱۳۹۶






نظرات کاربران



معرفي فيلم هاي روي پرده